روزهای ما

یه متر دستشه به باباش میگه پاتو بچسبون به دیوار صاف وایسا ببینم چندی؟ حالا نوبت خودشه وایمیسه کنار دیوار متر رو میده به باباش میگه چندم؟ بابا میگه ۹۰ و خردی ...

محمد: گرونم؟
من: [آیکون قلب و بوس بغل] !

+ نوشته شده در  ۱۳۹۲/۰۷/۳۰ساعت 0  توسط مریم  | 

یکی از صحنه های ایده آلی که همیشه توی ذهنم دارم اینه که با یه مامان دیگه لم دادیم داریم با خودمون حرف میزنیم، بچه هامون هم دارن گیس و گیس کشی میکنن و مشکلاتشون رو خودشون حل میکنن ولی ...

همیشه مامان های دیگه سریعا مداخله میکنن و میخوان مشکلات رو خودشون حل و فصل کنن، اصلا اجازه نمیدن بچه ها با هم تعامل داشته باشن. چه اشکال داره بذاریم بچه ها خودشون مشکلات رو حل کنن، اصلا چه اشکال داره بذاریم بچه امون کتک بخوره؟ باید یاد بگیره چیکار کنه در اینجور مواقع.  روانشناسا میگن تا آسیب جدی قرار نیست اتفاق بیوفته بذارید بچه ها خودشون با هم کنار بیان.

احتمالا من همیشه مامان بیخیالم!! چون دلم میخواد محمد خودش تلاش کنه برای حل مشکلاتش ولی نمیذارن :((

یکی از دلایلی که با تک فرزندی مخالفم همینه! خودمو تصور میکنم بچه ها (!!) دارن دعوای اساسی میکنن منم نشستم فقط زیر چشمی نگاهشون میکنم! اینچنین مامان حل و فصل کنی هستم من‌!!

+ نوشته شده در  ۱۳۹۲/۰۷/۲۴ساعت 22  توسط مریم  | 

زین پس به جای یافتن عباراتی برای عنوان از همین عنوان به صورت شماره دار استفاده میکنیم. (آیکون کسیکه هیچ استعدادی برای یافتن عنوان ندارد.)


محمد: مامان تو هم کوچولو بودی میگفتی ل ؟
من: چی میگفتم؟
- ل مثل لنو [رنو]
- آهااااااا عزییییییییییییییییییییییییییزم خب ر یه حرفه خیلی سخته خیلی از بچه ها نمیتونن بگن ر.


پ.ن:
۱. هیچ وقت تلاش نکردم محمد کلماتیکه توش ر هست و میگه ل رو درست تلفظ کنه نمیدونم چی شد این موضوع براش پررنگ شده.
۲. سر نزدنهام به وب هاتون رو ببخشید کلا حضورم تو نت کمرنگ شده ...

+ نوشته شده در  ۱۳۹۲/۰۷/۲۲ساعت 14  توسط مریم  | 

من: محمد بیا با هم میزو بچینیم

محمد: باشه بچینیم.

من: بیا کمکم!

محمد: قیچی کو؟!!

+ نوشته شده در  ۱۳۹۲/۰۷/۰۱ساعت 21  توسط مریم  |