یه متر دستشه به باباش میگه پاتو بچسبون به دیوار صاف وایسا ببینم چندی؟ حالا نوبت خودشه وایمیسه کنار دیوار متر رو میده به باباش میگه چندم؟ بابا میگه ۹۰ و خردی ...
محمد: گرونم؟
من: [آیکون قلب و بوس بغل] !
یه متر دستشه به باباش میگه پاتو بچسبون به دیوار صاف وایسا ببینم چندی؟ حالا نوبت خودشه وایمیسه کنار دیوار متر رو میده به باباش میگه چندم؟ بابا میگه ۹۰ و خردی ...
محمد: گرونم؟
من: [آیکون قلب و بوس بغل] !
یکی از صحنه های ایده آلی که همیشه توی ذهنم دارم اینه که با یه مامان دیگه لم دادیم داریم با خودمون حرف میزنیم، بچه هامون هم دارن گیس و گیس کشی میکنن و مشکلاتشون رو خودشون حل میکنن ولی ...
همیشه مامان های دیگه سریعا مداخله میکنن و میخوان مشکلات رو خودشون حل و فصل کنن، اصلا اجازه نمیدن بچه ها با هم تعامل داشته باشن. چه اشکال داره بذاریم بچه ها خودشون مشکلات رو حل کنن، اصلا چه اشکال داره بذاریم بچه امون کتک بخوره؟ باید یاد بگیره چیکار کنه در اینجور مواقع. روانشناسا میگن تا آسیب جدی قرار نیست اتفاق بیوفته بذارید بچه ها خودشون با هم کنار بیان.
احتمالا من همیشه مامان بیخیالم!! چون دلم میخواد محمد خودش تلاش کنه برای حل مشکلاتش ولی نمیذارن :((
یکی از دلایلی که با تک فرزندی مخالفم همینه! خودمو تصور میکنم بچه ها (!!) دارن دعوای اساسی میکنن منم نشستم فقط زیر چشمی نگاهشون میکنم! اینچنین مامان حل و فصل کنی هستم من!!
محمد: باشه بچینیم.
من: بیا کمکم!
محمد: قیچی کو؟!!